.......
دیشب این جا پر از هیاهو بود...
بادی آرام ،
حکم ، زندان شد...
بادی آمد ، به سبک پرس و سوال ...
باد آخر که دیر اینجا شد
سخت روبید ، خانه ی شعری ...
بادهای زرد و سرخ و سیاه!
این طرف باد ، باد عریانی
هوبه هو می وزید
توی گندمزار!
ماهی کوچکی پریشان شد
آمد و خفت
توی آغوشم، مثل یک غصه بود ،
پنهان شد!
سیم ارتباط با دنیا ،
قطع شد
پاره شد!
لیلی ام چشم بست در خوابش
خواب های بی تویی می دید...
هیچ!
....
بروم نان ، آب و خورش
بگذارم برای بیداری
ساعت هفت بوق خواهد خورد...
کاش صبح میشد به وقت بیکاری !
دور خیلی دور...برچسب : نویسنده : janedel بازدید : 93